آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

دخترم آرشید بانو

اولین مسافرت

مامانی جمعه 28 مرداد وقتی شما سه ماه و بیست و چهار روزت بود رفتیم گرگان . صبح ساعت 6 راه افتادیم و تا نزدیکیهای طهر هم مشکلی نداشتیم  مخصوصا شما که عادت داری تو ماشین تو کریرت بخوابی .ولی وقتی ساری رو رد کردیم هوا به شدت شرجی و گرم  شد و خیلی کلافه شدیم کولر ماشین هم اصلا جواب نمی داد و بابایی تمام تلاش خودشو می کرد که هرچه سریعتر به ویلای بابا کریم اینا برسیم خلاصه ساعت نزدیک دو بود که خسته و هلاک به گرگان رسیدیم . اونجا همه منتطرمان بودند . سه روز گرگان موندیم ، هوا خیلی گرم و شرجی بود و روزها تو خونه می موندیم و شبها می رفتیم بیرون . روز برگشت یه سر رفتیم کنار دریا تا دریا رو بهت نشون بدیم ولی شما خواب خواب بودی و هر کار کرد...
4 آذر 1391

واکسن دو ماهگی

  یکشنبه 4 تیر ماه  نوبت واکسن دو ماهگیت بود . مامان شهین از روز قبل اومده بود پیشمون و صبح اول وقت گذاشتمت تو کالسکه و سه تایی رفتیم مرکز بهداشت نزدیک خونمون ، اول برات پرونده درست کردم که خدا رو شکر قد و وزنت خوب بود و مشکلی نداشتن و بعد رفتیم اتاق واکسن و یه خانمه اونجا نشسته بود و تند تند به نی نی ها واکسن میزد من که دیدم دلشو ندارم دادمت بغل مامان شهین و خودم عقب ایستادم ، وقتی واکسنت تموم شد ،به شدت گریه می کردی و من بغلت کردم و یکم برات لالایی خوندم ،که زودی آروم شدی . دقایقی بعد رنگت حسابی زرد شد و گفتن از عوارض  واکسنه نگران نشو. یکم بهت شیر دادم و اومدیم خونه بهت قطره استامینفن دادم و خوابیدی. تا شب مدام تبت رو چک ...
4 آذر 1391
1